چگونه بگویم که تلخم ...؟!

شعر فارسی- دل نوشته هایی ساده

چگونه بگویم که تلخم ...؟!

شعر فارسی- دل نوشته هایی ساده

کلیدر / جلد آخر




جهن گفت:

ــــ کسانت اینجا هستند؛ پسرت را میخواهی ببینی؟

ــــ نه.

ــــ زنت را چه؟

ــــ نه.

ــــ مادرت؟

ــــ نه.

ــــ چرا؟ قلب در سینه ات نداری؟

گل محمد لبخند زد.

ــــ از چه میخندی؟

گل محمد پلکها فرو بست و گفت:

ــــ از پا افتادن مَرد... دیدنی نیست.


کلیدر/محمود دولت آبادی/ جلد١٠ /بندِ٣/ صفحه ی ٢٨٢٢


بالاخره تمام شد، نمیدانم من تمام شدم یا گل محمد ها؟!! گُنگم هوای زیور را دارم: 

(در قلعه‌ی ویران

به بیراهه‌ی ریگ

رقصان در هُرمِ سراب

به بی‌خیالی.

گُلم وای

گُلم وای

گُلم! // شاملو )،

هوایِ بلقیس را، مارال را،شیرو را، غمِ موسی را دارم در نبود ستار؛ 

غمگینم و مسخ............

کلیدر را باید نوشید و هر سطر را زیر زبان مزمزه کرد....

نظرات 2 + ارسال نظر
سهیل چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 18:39 http://www.parchenan.blogfa.com

هنوز تلخی؟؟

خیر ....
خاطره ای از یک دوره ای که با گل محمد ها بودیم! پا به پای ستار و شیر و بلقیس
زندگی جریان دارد....!!!!!

سهیل یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 13:20 http://www.parchenan.blogfa.com

کاملن محسوسه هنوز در عمق کلیدر هستید.
چند روز دیگر کمرنگ خواهد شد و رنگ خاطره ای تا انتهایی ترین خاطره ات ماندگار خواهد ماند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.