چگونه بگویم که تلخم ...؟!

شعر فارسی- دل نوشته هایی ساده

چگونه بگویم که تلخم ...؟!

شعر فارسی- دل نوشته هایی ساده

بلند بگو دوستم نداری!

تابستان هم دارد تمام میشود 
پس این یخِ نگاهت
این سردیِ دلت 
کی تمام میشود؟!

این همه تابستان رسیده ات نکرد؟!
این همه غزل دلت را نرم نکرد؟!
این همه مِهر دلت را گرم نکرد؟!

حال که باورم نداری

بیا قراری بگذاریم
تمامِ روز ها که سر کار میروم
و 
تمام شب ها
که خسته از تکرار و انتظار به خانه بر میگردم

تمامِ تاکسی هایِ شهر 
- پیچ رادیویِ شان با صدایی بلند باز است! -

از همان جا که هستی بلند بگو:
                                دوستم نـــداری...

من صدایت را میشناسم...!



بدون چکُش کاری!!! 
 شهریور / ٩٤

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم یحیی پور! جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 15:53 http://paribahane.blogsky.com

اگر به خانه ی من آمدی :

عاشق سرگشته را از گردش دوران چه باک ؟
موج دریا دیده را از شورش طوفان چه باک ؟

کشتی بی ناخدا رابادبان لطف خداست
موج ازخود رفته را از بحر بی پایان چه باک ؟

سد راه عشق نتواند شدن تدبیر عقل
سیل بی زنهار را از تنگی میدان چه باک ؟

سرو ازبی مهری باد خزان آسوده است
صائب آزاده را از سردی دوران چه باک ؟!



پ.ن: که هم ننوشته می خوانند؟!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.