نمی دانم بی من کوچه گرد غربت کدام سرزمین ِ بی رویا بودی..
روز ها چشم به راه بودم ...
تنها یک آه کافیست برای فریاد نام تو...
-آه...!-
بویت را باد آورد و بعد نگاهت را و تنت را گرم و عریان...
پیراهنت من بودم....
***
دوستت دارم؛ این واژه ی مانده در چاه سکوت و انتظار....
بغضی که ماه ها ست بر گلو چنگ می زد
صدایی که از من تا تو روزها و ماه ها شاید قرن ها در راه بود
در راه،در راه و همچنان در راه...
خسته بود -هست!- اما مصمم!
و آخر روح تو را پیدا کرد،سرگردان کدام دیار بودی و حیران کدام خیال و آشفته ی کدام نقطه ی مشکی؟!
نگاه کن من اینجا هستم کنار هر تپش قلبِ بی قرارت...
تو را پیدا کرد و بوسید مثل مادری دور مانده از فرزند!مثل جانی دور مانده از جانان...
و آمدی...
عاقبت آمدی تنگ در آغوشم...!
چه خوب شد که صدایم شنیدی...!
***
صدایی که از من تا تو
از من تا تو...
از من تا تو...
روزها و هفته ها و ماه ها و شاید قرن ها در راه بوده و باشد
- !!! Can you hear me
***
آمدی یا این خیال کودکانه من است که تو را دیده و در آغوش گرفته؟!!!
dadash behet eftekhar mikone.
مرسی داداشی...