این را مدت ها پیش نوشته بودم- در جوابِ بیتی- اتفاقی دیدمش گوشه ای آرام نشسته بود و خاک می خورد! گفتم بیارمش در صحنه!! شاید بد نباشد...!
و اگرنه که مطلبِ دل همان مسافر گمشده ایست که نمی دانم آمده؟نیامده؟ آمده و رفته؟! یا من دچار رویا های کودکانه ام؟یا او -تو-دچار ترس های بزرگانه!!
("تو" را گذاشتم که اگر آمد بداند مخاطب اوست، من این حروف می نویسم چنان که غیر نداند...!!تو هم ز روی کرامت؛اگر به خانه من آمدی/ برای من ای مهربان/ چراغ بیاور/ و یک دریچه که از آن/ به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...!) -حافظ-فروغ-من!!!-
***
رها کن تمام گرگها و گله ها را،شیطان و اژدها و...
خاصیت طبیعت است،این.شاید باید گرگی،شیطانی و ... باشد تا تو قدر منِ خودت را یا بره ات را بدانی...!
چشم ها را نشسته ایم و انتقام از گرگ ها می گیریم!