نمی دانم داستانک است یا داستان کوتاه یا خاطره یا یک رویا...
دیروز یک شنبه بود 5 دی 1389 - چه جالب گویی سالگردش است- چه جالب تر!!!!! باز هم سورپرایزی بود با8 کتاب سهراب و کیک یزدی!!! نکند روز مهمی است و من نمی دانم؟؟!! بگذریم...
کجا بودم ؟ آها...! دیروز یک شنبه بود، 5 دی دو نفر خواستن هم دیگر را سورپرایز کنند! این رفت سر کوچه ی اون و دیگری هم رفت دمِ خانه ی این! آمده بود پشت در خانه ام!
خلاصه اون یک ساعت گذشت و هم دیگر را ندیدن!! ره خطر ناک بود، زمان کوتاه و ترافیک در راه....!!!
هیچ کس جای این یا او نبود !!!