چگونه بگویم که تلخم ...؟!

شعر فارسی- دل نوشته هایی ساده

چگونه بگویم که تلخم ...؟!

شعر فارسی- دل نوشته هایی ساده

خانه ام...!

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز 
هر طرف می سوزد این آتش 
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود 
من به هر سو می دوم گریان 
در لهیب آتش پُر دود 
وز میان خنده هایم تلخ 
و خروش گریه ام ناشاد 
از دورن خسته ی سوزان 
می کنم فریاد ، ای فریاد، ای فریاد! 
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم 
همچنان می سوزد این آتش 
نقشهایی را که من بستم به خون دل 
بر سر و چشم در و دیوار 
در شب رسوای بی ساحل 
وای بر من ، سوزد و سوزد 
غنچه هایی را که پروردم به دشواری 
در دهان گود گلدانها 
روزهای سخت بیماری 
از فراز بامهاشان، شاد 
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب 
بر منِ آتش به جان ناظر 
در پناه این مشبَک شب 
من به هر سو می دوم ، 
گریان ازین بیداد 
می کنم فریاد ، ای فریاد، ای فریاد! 
وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش 
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان 
و آنچه دارد منظر و ایوان 
من به دستان پر از تاول 
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
ز آن دگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود 
تا سحرگاهان ، که می داند که بود من شود نابود 
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر 
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر 
وای ، آیا هیچ سر بر می کنند از خواب 
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد 
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد