آه...
آه، ای مغمومِ زیان رسیده
به اندازه ی تمام فصل هایت
به تعدادِ تمامِ برگ هایت حرف دارم...
و اندوهِ این روز هایم را
تنها باغچه ی کوچکی میداند
که دست هایی غریبه
تک درختِ انگور اش را
بعد از سی سال
از ریشه، تبر زده است...!
آه
خانه ی محبوبم
آه
تمامِ کودکی ام
ریشه ام در خاک ات مانده
و قلبم را
یک ناشناس تبر زده است
دیگر برای فصل شراب
سبز نخواهیم شد...
و این حالِ تو را فقط من میدانم
ای باغچه ی کوچکِ مغموم...
(این زمستان با تمامِ بی برفی اش !!
آخر تو را از پا در آورد.. )
مریم
اسفند ٩٤