چگونه بگویم که تلخم ...؟!

شعر فارسی- دل نوشته هایی ساده

چگونه بگویم که تلخم ...؟!

شعر فارسی- دل نوشته هایی ساده

دچار باید بود؟!

آنجا که نمی توانی چشم هایت را بدزدی، اشکِ هایت را پنهان کنی، آنجا که همۀ وجودت خواستن می شود و حریر اندوهی ظریف دلت را در بر می گیرد، که درمانش جز دستی مهربان و لبخندی ساده نیست، آنجاست که تمام شعر های دنیا هم نمی تواند توصیفت کند!
آنجاست؛ همان جا که عقل بیچاره است. همان جا که از عقل تا به صبوری هزار فرسنگ می شود، و پایِ عقل در گل مانده! و این دل است که در چشم بر هم زدنی طی می کند هزار توی راه های نرفته را و در این میانه می فهمد که این دریا چه موج خون فشان دارد، اما چه کند که همۀ این ها می ارزد به شبی که سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم! 
پس دچار باید بود، دچار....